الماس عرشیاس

نه میشه دوست نداشت، نه‌ میشه برات نمرد

کسی غیر از تو‌، به درد زندگیم نخورد

همه فن حریف تویی، دیوونه ی تو منم

که واست قید همه چیزمو میزنم

یار آفتاب و مهتاب ندیدم

بگو قصه نبوده بگو خواب ندیدم

که موندی کنارم

یار بالا بلندم‌ فدات شم

بیا که من حاظرم فدای اون چشات شم

زیادی دوست دارم

توی چشمای تو‌

برق یه الماس دیدم

به خدا دوست دارم

دارم بهت راست میگم

یه کاری میکنی بزنه به سیم اخر این دل

تا اراده کنی واسه تو میشه با سر این دل

یه جوری میخوامت میکنم شهرو خبر دار

هرجا نبودم تو دلت جامو‌ نگه دا