من دلم تنگه برای اون شبایی که سر میز سه چهارتا شمع میذاشتیم
طاقت یه لحظه قهرم که نداشتیم با رژت رو آینه مینوشتی آشتی
من دلم تنگه برای دعواهایی که همش از سر دوست داشتنمون بود
آخرین فاصله بین قلبای ما آخرین دکمه پیرهنمون بود
میدونی چیه بعضی وقتا همه زور قلبتم کمه جلو هر چی که میخوای صد تا سد محکمه
بین رفتن و نموندن وقت انتخابمه
گاهی با اشک چشات پیکتو پر میکنی لب مرز مردنی و باز تحمل میکنی
دست و پاهاتو که خوب زدی یه جا شل میکنی
نشد بعد تو چشای خیسم نیم ساعت آروم نخوابید
نشد از یه جا به بعد چشای خوشگِلت منو نمیدید
نشد هر چی سمتت اومدم تو راهتو کج کردی دوباره
رِسید کار به اونجایی که دوستاتم میگن دوست نداره
غَلط کرده هر کی میگه از لحظه لذت ببر یه عذاب محضه لحظه های نحس بی تو پس
تو عَزای مَرگ عِشق شَمع روشن میکنم اون لباس خوش بوتو تن میکنم
غیر مُمکن بود دور شُدنت این هَمه طول بشکه روح شِیطان توی آینه عِین غول یه چشه
بَعد تو اون دَم صُبح رو تنم دَست میکشه
بیا حَق نداری رَد بدی و بیا تو هَنوزم عاشِقی و بیا مَن دارَم میمیرم اینجا
عَرضم به حُضورتون که به زور نِگه داشتن اونی که میخواد بره خِیلی غلطه
وَلی بَعضیا واسه موندن میانو
این ماییم که با رَفتارمون یه کاری میکنیم که مَجبور میشن برن نه بگو آره
سُرفه هام که پُشت هَم شُد اشک توی چشمام که جَمع شد
بیشتر از خوابَم به هَم ریخت با خودَم تو آینه حَرفم شد تنهایی آرامِشم شُد
نَشُد بَعد تو چشای خیسَم نیم ساعَت آروم نَخوابید
نَشد از یه جا به بَعد چشای خوشگِلت مَنو نِمیدید
نَشد هَر چی سَمتت اومَدم تو راهتو کج کردی دوباره
رِسید کار به اونجایی که دوستاتم میگن دوسِت نداره